حکایت درویش و کریم خان
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
- ۲ نظر
- ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۶
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
یک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی میکرد متوجه نامهای شد که روی پاکت آن در بخش گیرنده نوشته شده بود: «خدا»
این تصویر مربوط به سال 1950 میلادی است. یک خرس قطبی مادر به هـمراه دو فرزندش بعد از چندین روز گرسنگی به کمپ روسها در قطب می آیند در اینجا یک سرباز روس بامهربانی از آنان پذیرایی می کند؛
واکنش فرزند کوچک این خرس دیدنی است او با رفتارش انگار تـــشکر و قدردانی خود را ازمحبت این سرباز به آن ها، نشان می دهد.