حکایت گناهکار
:: گروه سرگرمیها | چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ق.ظ
پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:
«مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»
دختر جوان با صدای بلند گفت:
«نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند.
- ۲ نظر
- ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۲۰