سرگرمیها

پایگاه تفریحی و فرهنگی سرگرمیها
سرگرمیها

وب سایت تفریحی و فرهنگی " سرگرمیها "
از ســـــــال 93 مطالعات خود را بر پایه اصول
تفریحات سالم و جذاب در محیط مجازی آغاز
کرده است و هم اکـــــنون نیز در حال تکمیل
پروژه نیمه کاره خود است!
حاصل کار ارائه شــــــده نسخه آزمایشی و
بخش کوچکی از خدمــــــات "سرگرمیها " تا
رونـمایی از نســـخه اصلی سایت است اما
برای محقق شدن تعدادی از ایـــــــده ها و
امکانات انحصــــاری ممکن است مـاه ها به
طـول بینجامد اما وارد کننده امـــکانات جدید
و شاخصی در ایـن حــــوزه خواهیم بود و با
دستی پر خواهیم آمد ...!

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ تیر ۹۴، ۱۰:۱۱ - دریا ...
    :)))))
  • ۲۴ تیر ۹۴، ۱۸:۱۶ - Sami Poya
    عالی
  • ۲۳ تیر ۹۴، ۱۵:۵۲ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

حکایت بهلول و استاد

:: گروه سرگرمیها | سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ب.ظ

حکایت بهلول و استاد

روزى بهلول از مجلس درس استادی گذر مى کرد. او را مشغول تدریس دید و شنید که استاد مى گفت: «حضرت صادق علیه السلام مطالبى می گوید که من آنها را نمى پسندم. اول آنکه شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتیکه شیطان از آتش خلق شده و چگونه ممکن است به واسطه آتش عذاب شود. دوم آنکه خدا را نمى توان دید و حال اینکه خداوند موجود است و چیزی که هستى و وجود داشت چگونه ممکن است دیده نشود. سوم آنکه فاعل و بجا آورنده اعمال خود بنى آدمند در صورتیکه اعمال بندگان به موجب شواهد از جانب خداست نه از ناحیه بندگان.»
بهلول همینکه این کلمات را شنید کلوخى برداشت و بسوى استاد پرت کرده و گریخت. اتفاقا کلوخ بر پیشانى استاد رسید و پیشانیش را کوفته و آزرده نمود. استاد و شاگردانش از عقب بهلول رفتند و او را گرفته پیش خلیفه بردند.
بهلول پرسید: «از طرف من بشما چه ستمى شده است؟»
استاد گفت: «کلوخى که پرت کردى سرم را آزرده است.»
بهلول پرسید: «آیا می توانى آن درد را نشان بدهى؟»
استاد جواب داد: «مگر درد را مى توان نشان داد؟»
بهلول گفت: «اگر به حقیقت دردى در سر تو موجود است چرا از نشان دادن آن عاجزى و آیا تو خود نمى گفتى هر چه هستى دارد قابل دیدن است، و از نظر دیگر مگر تو از خاک آفریده نشده اى و عقیده ندارى که هیچ چیز بهم جنس خود عذاب نمى شود و آزرده نمى گردد؟ آن کلوخ هم از خاک بود پس بنا به عقیده تو من تو را نیازرده ام! از اینها گذشته مگر تو در مسجد نمیگفتى هر چه از بندگان صادر شود در حقیقت فاعل خداوند است و بنده را تقصیر نیست پس این کلوخ هم از طرف خداوند بر سر تو وارد شده و مرا تقصیرى نیست.»
استاد فهمید که بهلول با یک کلوخ سه غلط و اشتباه او را فاش کرد. در این هنگام هارون الرشید خندید و او را مرخص نمود.

نظرات  (۱)

با تشکر از مطلبتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی