سرگرمیها

پایگاه تفریحی و فرهنگی سرگرمیها
سرگرمیها

وب سایت تفریحی و فرهنگی " سرگرمیها "
از ســـــــال 93 مطالعات خود را بر پایه اصول
تفریحات سالم و جذاب در محیط مجازی آغاز
کرده است و هم اکـــــنون نیز در حال تکمیل
پروژه نیمه کاره خود است!
حاصل کار ارائه شــــــده نسخه آزمایشی و
بخش کوچکی از خدمــــــات "سرگرمیها " تا
رونـمایی از نســـخه اصلی سایت است اما
برای محقق شدن تعدادی از ایـــــــده ها و
امکانات انحصــــاری ممکن است مـاه ها به
طـول بینجامد اما وارد کننده امـــکانات جدید
و شاخصی در ایـن حــــوزه خواهیم بود و با
دستی پر خواهیم آمد ...!

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۸ تیر ۹۴، ۱۰:۱۱ - دریا ...
    :)))))
  • ۲۴ تیر ۹۴، ۱۸:۱۶ - Sami Poya
    عالی
  • ۲۳ تیر ۹۴، ۱۵:۵۲ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    لایک

۲۷ مطلب با موضوع «حکایت های مـنتخب» ثبت شده است

شاعرانه و رمانتیک

:: گروه سرگرمیها | دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۱ ب.ظ

شاعرانه و رمانتیک

ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ؟»
ﺩﻭﻣﯽ: «ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻇﺮﻑ ﺳﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺭﻓﺖ و افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟»

  • :: گروه سرگرمیها

رستوران شیک

:: گروه سرگرمیها | دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۰ ب.ظ

رستوران شیک

دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.
پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»

  • :: گروه سرگرمیها

حکایت آهنگر سوخته

:: گروه سرگرمیها | جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۶ ب.ظ

آهنگر سوخته

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: «شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد...

  • :: گروه سرگرمیها

حکایت یک مشت شکلات

:: گروه سرگرمیها | جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

حکایت یک مشت شکلات

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: «مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته بهم بدی، اینم پولش.»

  • :: گروه سرگرمیها

حکایت مادر دروغگو

:: گروه سرگرمیها | جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۵ ب.ظ

حکایت مادر دروغگو

مادر پسر هشت ساله‌ای فوت کرد و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد. یک روز پدرش از او پرسید: «پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدید چیست؟»

  • :: گروه سرگرمیها

سفارشی برای دیوار

:: گروه سرگرمیها | پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۱ ب.ظ
سفارشی برای دیوار
مسافری از ایران که به اسپانیا سفر کرده بود خاطره جالبی تعریف می کرد؛ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻡ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺳﻔﺎﺭﺷﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪﯾﻢ...
  • :: گروه سرگرمیها

حکایت حضرت موسی و باران

:: گروه سرگرمیها | چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۱ ب.ظ

حضرت موسی و باران

در عهد حضرت موسى در بنى اسرائیل قحطى شدیدى به وجود آمد پس مومنین برای طلب باران هفتاد مرتبه رفتند و دعا کردند ولى دعای آن ها مستجاب نشد.

  • :: گروه سرگرمیها

حکایت بهلول و استاد

:: گروه سرگرمیها | سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ب.ظ

حکایت بهلول و استاد

روزى بهلول از مجلس درس استادی گذر مى کرد. او را مشغول تدریس دید و شنید که استاد مى گفت: «حضرت صادق علیه السلام مطالبى می گوید که من آنها را نمى پسندم. اول آنکه شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتیکه شیطان از آتش خلق شده و چگونه ممکن است به واسطه آتش عذاب شود. دوم آنکه خدا را نمى توان دید و حال اینکه خداوند موجود است و چیزی که هستى و وجود داشت چگونه ممکن است دیده نشود. سوم آنکه فاعل و بجا آورنده اعمال خود بنى آدمند در صورتیکه اعمال بندگان به موجب شواهد از جانب خداست نه از ناحیه بندگان.»

  • :: گروه سرگرمیها

حکایت ششمین دختر

:: گروه سرگرمیها | دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۸ ب.ظ

حکایت ششمین دختر

معلم مدرسه‌ای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: «ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟»

  • :: گروه سرگرمیها

حکایت مصاحبه برای استخدام

:: گروه سرگرمیها | يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۱ ب.ظ

مصاحبه برای استخدام

مصاحبه کننده : در هواپیمائی 500 عدد آجر داریم، 1 عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. الان چند عدد آجر داریم ؟
متقاضی : 499 عدد !

  • :: گروه سرگرمیها